مستند بلوار اتحاد
این مستند شرح زندگی و فعالیتهای مصطفی نوروزی مطالبه گر شیرازی است که برای حل مشکلات مردم محله مسیر پرفراز و نشیبی با خانوادهاش طی کرده است. نوروزی در فعالیتهای خود مدل جالبی دارد. او وقتی بی ثمری نامه نگاریها و دوندگی در پیچ و خم بروکراسی را میبیند دلسرد نمیشود و بامدل خودش مطالبات محلی را به نتیجه میرساند. البته در این مسیر هزینه میدهد اما نا امید نمیشود و همچنان دلش برای محله میتپد.
سید حامد ترابی مسئول دفتر تاریخ شفاهی شیراز و تهیه کننده مستند« بلوار اتحاد» در گفتگو با ما از اولین تجربه تهیه کنندگی و روند تولید این مستند می گوید:
این مستند اولین تجربه تهیه کنندگی من و مجموعه دفتر تاریخ شفاهی بود. ما قصد داشتیم به حوزه تولید فیلم مستند ورود کنیم به این جهت که کارها و پژوهشهایی که داشتیم عمدتا در حوزه تاریخی و مردمنگاری بود. البته منظورم از تاریخی بیشتر به معنای هویتی است نه به معنای کار تاریخی علمی. در حوزه مردمنگاری یک بخشی از کارهای ما درباره وقایع انقلاب بود، یک بخشی مربوط به فعالیت زنان پشتیبان جنگ. یک بخشی که منتشر شد و مورد استقبال هم قرار گرفت درباره بزرگداشت مردمی حاج قاسم بود.
امسال هم در حوزه مطالبه گری مردمنگاری
میکنیم و پروژه جنبش دانشجویی شیراز را شروع کردیم که بخشی از پروژه مطالبهگری است. ما در مسیر فعالیت هایی که داشتیم، با موضوعات زیادی روبرو بودیم که حس می کردیم بخش زیادی از اینها قابلیت تولید فیلم مستند دارد. بنابراین ورود به تولید فیلم مستند برای ما مسئله بود و تصمیم جدی گرفتیم که سالی یک یا دو تولید فیلم مستند داشته باشیم.
با آقای نوروزی که فعالیت های محلیشان سوژه مستند «بلوار اتحاد» شد از دوره دانشجویی آشنا شدیم. یک کلیپی درباره آقای نوروزی به نام «قهرمان کوشکک» در فضای مجازی منتشر شده بود که توجه ما را برای ساخت یک فیلم مستند، جلب کرد.
درحقیقت ویژگی های خاص آقای نوروزی ما را ترغیب به تولید این مستند می کرد. آقای نوروزی علاقه خاصی به رهبری و حاج قاسم دارد، اردو جهادی می رود، مطالبه هم می کند و دردسرهای مطالبهگری هم به جان می خرد. بعد از انتخاب سوژه با آقای مسعود ملکی که در مدرسه اندیشه و هنر ماه مشغول هستند، و در واقع این مدرسه بخش تولیدی جشنواره عمار است، صحبت کردم که فیلم مستندی درباره آقای مصطفی نوروزی بسازیم.
در گام اول آقای محمدحسین عظیمی که به آقای نوروزی نزدیک تر بود و با هم چند بار اردوی جهادی رفته بودند، یک مصاحبه گرفت.
مصاحبه آقای عظیمی دو سه جلسه حدوداً سهساعته زمان برد. با آقای محمدجواد رحیمی که دست به قلم خوبی دارند، صحبت کردیم و مصاحبه را در حد هفت یا هشت صفحه خلاصه کردند برای اینکه بدهیم یک نفری که با سوژه آشنا شود و فیلمنامه در بیاورد. اینها همه مراحل پیش تولید است.
پس از آن ما به دو سه کارگردان شیرازی که سابقه تولید داشتند و آثارموفقی در کارنامه داشتند، پیشنهاد همکاری دادیم، ولی مشغله داشتند و نپذیرفتند.
البته این نکته هم برای ما تجربه شد که باید آدمی پیدا کنیم که سوژه ما را بفهمد و این کار هم بین مشغله ها برایش اولویت داشته باشد.
به بچه های جهرم که مستند ماح را ساختند هم پیشنهاد همکاری دادیم. یک جلسه به شیراز آمدند و با هم سوژه را بررسی کردیم اما آنها هم مشغول بودند و موفق به ادامه همکاری نشدند. در ادامه طرح فیلمنامه را آماده کردیم و برای چند نفر از دوستانی که از نزدیک با ما و آقای نوروزی آشنا بودند، فرستادیم و نظرات شان را گرفتیم البته آن موقع متن فیلمنامه ناقص بود و کشش زیادی نداشت.
نهایتاً از مدرسه اندیشه و هنر خواستیم فردی را برای کارگردانی به ما معرفی کنند. آنها هم آقای صادق زارع را به ما معرفی کردند. آقای زارع از هنرمندان شیرازی هستند که در دوره های قبلی جشنواره عمار آثارشان بعدبخش رقابتی رسیده بود وتجربه تولید فیلم کوتاه و مستند هم داشتند. پس از این آشنایی مراحل تولید کار کلید خورد.
ما چون تاریخ شفاهی کارکردیم، فهم خوبی از مدیریت پروژه پیدا کردیم. هم در تولید فیلم و هم پروژههای تاریخ شفاهی مدیریت پروژه خیلی مهم و تاثیر گذار است.
کلا به نظرم یک بخش جدی برای کارهایی که باید پیش برود مدیریت پروژه است. ما تجربه پروژه اطلس را داشتیم میدانستیم یک پروژه چگونه باید مدیریت شود. بعد از آشنایی با اقای صادق زارع چند جلسه درباره مراحل تولید صحبت کردیم و طرح اولیه فیلمنامه و نظراتی که جمع کرده بودیم به او دادیم. طی مدت کوتاهی با چند بار گفتگوی حضوری با آقای نوروزی، فیلمنامه اصلی را به ما داد. انگیزه آقای زارع برای ساخت بیش از همه بود و احساس تعلق خاصی به سوژه داشتند. جدیت و دلسوزی آقای زارع خیلی خوب کار را پیش می برد.
مدرسه اندیشه و هنر هم به دفتر پیشنهاد داد برای اینکه خلل مدیریتی ایجاد نشود خود دفتر کار را مدیریت کند. ما هم که علاقه داشتیم در حوزه ولید فیلم مستند ورودکنیم. مدرسه اندیشه و هنر هم کار را تسهیل می کرد. به همین خاطر این پیشنهاد را پذیرفتیم. اقای رضا مسعودی و اقای ملکی تسهیلگران خوبی بودند. در شیراز هم دوستان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان، خیلی کار را خوب تسهیل می کردند. مثلاً ما برای فیلمبرداری مجوز لازم داشتیم. یک راهش پیگیری های طولانی اداری بود اما تماس می گرفتیم و آنها بنا به تجربیاتی که داشتند، برای ما در زمان کوتاهی مجوز معتبر می گرفتند.
اواخر مرداد یا اوایل شهریور بود که فیلمنامه نهایی شد و قرارداد فیلمنامه بسته شد. در ابتدای کار هفت روز فیلمبرداری شد. بعد از اصلاحات و تدوین هم دو روز فیلمبرداری داشتیم. یک تجربه جالب این بود که بعضی صحنهها همان موقع در طی کار پیش میآمد و تصویربرداری می شد، مثل همان خانه که آتش گرفته بود و ما در اواسط کار تصویربرداری بودیم. از آن ماجرا هم تصویر گرفتیم و به فیلمنامه افزوده شد. ما دنبال کار فانتزی نبودیم بخش زیادی از کشش کار به خاطر سوژه هست که مردمی بود. ساختگی نبود.
بچه های دفتر و آدم هایی که با ما کار کردند خیلی خوشقلق بودند. تدوینگر اگر می گفت اصلاحات تا ساعت ده شب میرسد واقعاً میرسید.
اعضای گروه، نسبت به هزینه معمول هم با ما دوستانه حساب میکردند. خود آقای نوروزی خیلی همکاری خوبی با تیم مستندسازی داشت. با اینکه کارمند نبود و هر روز که سرکار نمی رفت درآمد نداشت، از زندگی و کارش میزد و برای مستند وقت میگذاشت.
ما تجربه ای برای جلب همکاری سوژه نداشتیم دوستانه پیش رفتیم. آقای نوروزی چون خودش دوست داشت به قول خودش مطالبه گری، کشوری بشود خیلی همراهی خوبی داشت. خانواده او هم با این روحیات و شخصیتش کنار آمدند وقتی قانع شد که این کار باید رسانهای بشود با همه وجود پای کار آمد. تلاش مصاحبهگر هم در همراهی سوژه موثر بود و تجربه خوبی شد.
مهمترین تجربهای که این مستند برای ما داشت نحوه مدیریت پروژه از مدیریت مالی و اجرایی تا مراحل بعد از اکران بود.
ما الان در مدیریت بعد از اکران ضعف داریم چون تجربه کمی در اکران داریم. باید برای رفع آن با بچه های اکران مردمی عمار ارتباط بگیریم. موضوع خیلی مهم و جدی این است که تلاش کنیم مستند دیده شود. ما هنوز پروسه اکران را بصورت گسترده شروع نکردیم. اما وقتی با آقای زارع و آقای نوروزی تهران رفته بودیم، خیلی بازخورد خوبی گرفتیم. این مستند در اکران آنلاین حین جشنواره خیلی خوب دیده شد با اینکه هنوز جای کار دارد.
برای اکران عمومی در شیراز هم باید برنامه ریزی کنیم.
یک تجربه دیگر این بود که انسجام قبلی ما که با همکاری در دفتر شکل گرفته بود روی پیشبرد کار تأثیر زیادی داشت. من فقط با دو نفر در تماس بودم آقای صادق زارع کارگردان و آقای عبدالرسول محمدی مدیر تولید. اگر با غیر از بچههای دفتر کار را انجام میدادیم وقت و انرژی و هزینه بیشتری داشت. بچههای دفتر تاریخ شفاهی هماهنگی خوبی با هم داشتند که باعث شد کار به خوبی جلو برود. ما ظرفیت های همدیگر را در کار شناختیم. یک تجربه هم این بود که اگر ما یک کاری که ضرورت آن را حس میکنیم، شروع کنیم، بقیه پای کار میآیند. اگر منتظر بقیه بنشینیم که بقیه کمک کنند تاشروع کنیم، کار انجام نمیشود. مثلاً ما خیلی دنبال کارگردان گشتیم اما بعد از اتمام ساخت مستند و موفقیتش، دیگران بودند که به ما پیشنهاد همکاری دادند. وقتی کاری انجام شود اهلش پیدا میشوند و دور کار جمع میشوند.
بعضی مسئولین هم دستشان خالی است، کار خوب ببینند دور آن جمع میشوند.
زمان مستند پنجاه دقیقه بود. ما با مدرسه اندیشه و هنر قرارداد بستیم و نزدیک به سیوچهار میلیون تومان برآورد هزینه دادیم که حدود سی میلیون تومان محقق شد. این قیمت برای تولید مستند خیلی کمتر از برآورد معمول بود. حداقل باید دقیقهای یک میلیون حساب میکردیم.
اما کاهش هزینههای تولید چند دلیل داشت :
یک دلیل این بود که خیلی از عوامل فیلم بچههای دفتر خودمان بودند و بچه های ما به کم قانع هستند. چون دفتر را با کم اداره میکنیم و هزینه زیادی نداریم. آقای عبدالرسول محمدی مدیر تولید بود که خیلی هم برای کار زحمت کشید. کار اصلی او تحقیق و تدوین است، اما یک ماه درگیر مستند بود وخیلی رقم کمی برای یک ماه گرفت.
یک جاهایی که دستیار نیاز داشتیم بچههای دفتر کمک کردند و رقم کمی دریافت کردند. آقای زارع هم دستمزد کارگردان را با ما دوستانه حساب کرد. وقت تنظیم قرارداد گفت دستمزد برایش اولویت نیست و چون برکت کار عمار است،قبول میکنم.
خودم هم هزینه تهیهکنندگی دریافت نکردم و بین کارهای خودم در دفتر، کار مستند هم انجام دادم. صرفاً جذب مالی میکردم و توزیع میکردم. بقیه عوامل رقم حقالزحمهشان در قرارداد مشخص بود.
علاوه بر قناعت دستاندرکاران، پیشنهاد فیلمبردار هم در کاهش هزینهها موثر بود.
یک بخشی از الزامات مستندسازی تجهیزات است که تامین یا کرایه آن خیلی هزینهبر است. فیلمبردار را اقای صادق زارع معرفی کرده بود. در ابتدا برای هر بار ضبط، تجهیزات را به مدت دو روز از شرکت جامجم کرایه می کردیم. معمولاً فیلمبرداریها کوشکک و میدون ترهبار بود. از شب قبل تجهیزات می گرفتیم و کرایه دو روز حساب میشد. هزینه اسنپ و رفت و برگشت هم زیاد بود. فیلمبردار گفت تجهیزات را خودم میآورم. رفتوآمد هم با خودم. با این پیشنهاد در هزینه حمل و نقل و تجهیزات و وقت نیروها خیلی صرفه جویی شد و تجربه خوبی بود.
خیر. البته تعداد زیادی از مسئولین استان مستند را دیدند و درباره آن نظر دادند ولی حمایت یا تقدیری نداشتند.
خیلیها به ما تبریک گفتند. ابراز احساسات زیاد بود، چون این مستند هم لوح افتخار گرفت و هم در قسمت اکران آنلاین خوب دیده شد. هم موضوعی بود که لبه آن به مسئولین برخورد میکرد. یکی از شیوههای مسئولین این است که وقتی به آنها انتقاد میکنی، تشکر میکنند ومیگویند دستتان درد نکند. در واقع ما با تیپ جدید انقلابینمایی روبرو هستیم که بعضا با مظلوم نمایی از پاسخگویی به مطالبه گریها شانه خالی میکنند. برخی مسئولین ما مسئول هم که میشوند هنوز متن مطالبهگرانه مینویسند. تبریک و تهنیت برای کارهای مطالبهگرانه میفرستند اما از عمل غافل هستند .
عوامل مستند خیلی زحمت کشیدند انتظار داریم کسانی که ابراز احساسات می کنند عملاً این زحمات را قدر بشناسند.
الان علاوه بر موفقیت این مستند، یک سرمایه جدیدی به حوزه کارگردانی شیراز اضافه شده است. این را باید قدر دانست.
این مستند تجربه اول ما بود. بله ما سعی داریم تجربه تولید فیلم مستند را تکرار کنیم. در گام بعدی قصد داریم یک فیلم مستند آرشیوی از «اطلس انقلاب در شیراز» بسازیم. جنبش دانشجویی هم ظرفیتهای خوبی برای تولید فیلم مستند دارد.
با توجه به اینکه اولین تجربه تهیهکنندگی شما بود، مهمترین چالشهایی که با آن مواجه شدید، چه بود؟
بنظرم مهمترین چالش نحوه مدیریت کار بود که به ثمر برسد. در ابتدا درباره اینکه حیطه وظایف کارگران و تهیه کننده و تدوینگر و…چیست چالش داشتیم. بعد که جلوتر رفتیم هم کارگردان کمک کرد هم فضا روشن تر شد وخوب کنارهم قرارگرفتیم.
مهمترین تجربه این بود که انتخاب آدمها برای یک کار تیمی خیلی مهم است. خیلی اهمیت دارد که کار را از خود بدانند.
کلا تیم داشتن و تیمی پیش رفتن مهم است.
بله به یاری خدا ارتباط ما باکارگردان راحت برقرار شد، اتفاقا انگیزه و تعلق خاطر او خیلی در پیشبرد کار موثر بود و به ماهم انگیزه داد. چون انگیزه کارگردانی داشت و از نوع مدیریت ما هم خوشش آمد و هم روحیه بودیم باهم ارتباط خوبی گرفتیم.
آقای زارع در ادامه گفتگو خدمت شما هستیم از تأثیر پیگیری شما بر موفقیت کار، زیاد شنیدیم. شما چطور با بچههای جشنواره عمار آشنا شدید؟
من دیپلم تجربی داشتم و سال ۸۷ در رشته آیتی وارد دانشگاه شدم. اما فقط چهار ترم خواندم و دانشگاه را رها کردم. چون علاقه به فیلمسازی داشتم از رشته خودم انصراف دادم و وارد انجمن سینمای جوان شیراز شدم. در سال ۹۰ ثبت نام کردم دوره انجمن دوساله بود طی این دوسال در حوزه فیلمسازی و کارگردانی و نویسندگی آموزش دیدم. همان سال فیلم کوتاه «چوبهای بازنشسته» را درباره تولید صنایعدستی در خانه ساختم که بهترین اثر انجمن سینمای جوان شد.
در جشنواره عمار هم خوب دیده شد و شبکه مستند این اثر را خرید اما پول به ما نداد. هنوز هم مرتب آن را پخش می کند. چندبار هم پیگیری کردم اما پاسکاری کردند و حق ما را ندادند.
ترم بعد که کارگردانی داستانی داشتیم، یک فیلم کوتاه داستانی به نام «آلارم» ساختم که بهترین فیلم دوره ما شد. یک داستان دوازده دقیقهای با دو غافلگیری خوب بود. این اثر را هم برای جشنواره عمار فرستادم و به بخش رقابتی رسید. سال ۹۵ دوره هفتم جشنواره مردمی فیلم عمار بود که رفتم کرج با خانواده دوسال ساکن شدم. با دفتر عمار تهران در ارتباط بودم و یک مستند به نام «ربانک» درباره بانکداری کنونی ساختم که ممیزی خورده و در حال بازتدوین هستیم.
تا سال ۹۷ کرج بودم اما خانواده دوری برایشان سخت بود و به شیراز برگشتیم در حد مشاوره و نویسندگی کار میکردم تا اینکه آوازه آقای نوروزی به تهران رسید و دفتر تهران برای پیشنهاد همکاری با من تماس گرفت و همین تماس باعث ورودم به مستند «بلوار اتحاد» شد. من از ابتدا که وارد این حوزه شدم دوست داشتم کارهایی که میسازم به پیشرفت ایران کمک کند و یا در جهت تبلیغ اسلام باشد و وارد ساخت هجویات نشویم. درباره این کار هم چون سوژه چند بعدی بود و روحیه مطالبهگری خاصی داشت، با روحیاتم سازگار بود و قبول کردم.
در ادامه با دفتر تاریخ شفاهی شیراز آشنا شدم و همکاری شروع شد.
با توجه به اینکه تهیهکننده و مدیرتولید، اولین تجربه کاریشان بود، آیا هماهنگیهای مربوطه به راحتی انجام میشد؟
بله با اینکه تهیه کننده و مدیر تولید اولین تجربه فیلمسازی شان بود و از ابتدا که کار را پذیرفتم از این قضیه مطلع بودم، همکاری خوبی داشتیم و درخواست هایم را در حدتوان انجام میدادند.
اکثرعوامل را خودم انتخاب کردم ونمونه کارهایشان را به دفتر نشان دادم. چون از نظر فکری به هم نزدیک بودیم هماهنگی ها خوب پیش میرفت. من هم براساس بودجه موجود سعی میکردم کار را پیش ببرم.
نکته مثبت این بود که سوژه یابی خوبی داشتند و سوژه پتانسیل زیادی برای ساخت فیلم مستند داشت. هم برای من هم دفترتاریخ شفاهی خیلی خوب بود که یک سوژه خوب و پویا را کارکنیم.
معمولا بعضی تیم ها چندپروژه باید کارکنند تا کارشان به اصطلاح گل کند و خوب دیده شود
اما بنظرم درمورد این کار به خاطر ظرفیت سوژه در اولین تجربه همکاری کار ثمر دادو خوب دیده شد.
من نقطه منفی ندیدم. واقعا سراسر این تجربه کاری قابل استفاده بود.
هرفیلم تجربیات خاص خودش را دارد.
اگر هزار فیلم هم بسازیم، باز هم هزارویکمین فیلم تجربیات خاص خودش را دارد.
بنظرم مهمترین درس مستند بلوار اتحاد برای من و هرفردی که باروحیه مصطفی نوروزی آشنا بشود این بود که به این نکته پی میبرد که در این دنیا نباید بیهوده زندگی کنیم و باید برای رسیدن به هدفمان تلاش کنیم.
این جمله معروف که حق گرفتنی است و دادنی نیست دراین مستند درس ملموسی است.
همکاری با دفترتاریخ شفاهی تجربیات خوب زیاد داشت. یکی از بهترین تجربیات کارتیمی و تعامل خوب عوامل کار باهم بود.
روز اول که کار به من پیشنهاد شد و در حال نگارش فیلمنامه بودم خیلی دوست داشتم برای کار بودجه بیشتری داشتیم. اگر بودجه بیشتر داشتیم میتوانستیم از دوتصویربردار و دو دوربین استفاده کنیم.
حتی برخی روزها صدابردار نداشتیم و مدیرتولید یاخودم صدابرداری میکردیم و همه بادستمزد حداقلی کارمیکردند.
امانقطه مثبت این بود که هرکس با سوژه آشنا میشد دلی پای کار می آمد و بودجه برایش مهم نبود.
الحمدلله باهمین بودجه حداقلی هم کار از نظر صاحبنظران مثبت ارزیابی شده و به دل مخاطبین نشسته است، اما اگر برای سوژه خوب بودجه خوب هم برسد و کار باعوامل وتجهیزات بیشتر ساخته شود انرژی کمتری از کارگردان و تهیه کننده و تصویربردار گرفته میشود و کیفیت کار بالاتر میرود.
در ابتدا چندبار منزل آقای نوروزی رفتم. چون مستند پرتره بود نمیخواستم اطلاعاتمان در حد گزارشخبری باشد.
آنها هم خانوادگی همکاری خوبی با تیم داشتند و در رفتوآمدهایی که در مرحله پیش تولید داشتیم به دوربین عادت کردند و در حین کار با دوربین راحت بودند.
تحقیقاتی که به من داده شد براساس گذشته آقای نوروزی بود. من هم چند بند به فیلمنامه اضافه کردم. یکی این بود که اگر آقای نوروزی در زمان حال اقداماتی انجام دهد ما تصاویر آنها را هم بگیریم و تا حدی دستمان باز باشد که اتفاقات روز را به فیلمنامه اضافه کنیم. روز اول که رفتیم کار را شروع کنیم متوجه یک خانه سوخته اطراف منزل آقای نوروزی شدم که او پیگیر کمک به صاحبخانه و بازسازی خانه بود. روز اول تصویربرداری با روز بازسازی خانه سوخته مصادف شد.
در ادامه هم فیلمنامه و گذشته آقای نوروزی را دنبال می کردیم و هم به اتفاقاتی که در زمان حال در جریان بود مثل خانه سوخته و پیگیری بحث فاضلاب میپرداختیم. در واقع مثل اهالی محله در مطالبهگریها آقای نوروزی را همراهی میکردیم. سوژه خودش پویا بود.
بعضی از دوستان که فیلم را دیده بودند، فکر میکردند ما دوسه سال با آقای نوروزی همراه بودیم در حالی که ما فقط حدود شش ماه با هم بودیم و در این شش ماه آقای نوروزی مثل گذشته فعالیتهای زیادی داشت و فیلم، خیلی خوب از آب درآمد.
یکی از تجربیات ماندگار ما همراهی خوب مردم محله بود.
در ابتدای کار مردم محله نسبت به دوربین واکنش داشتند و طبیعی هم بود. ولی طی چند ماه تدریجا برای مردم جا افتاد و همراهی میکردند. البته اعتبار و معروفیت خود آقای نوروزی هم خیلی موثر بود که عکس العمل منفی نداشتند. مردم محله کوشکک خیلی همکاری کردند. خودشان هم به پیشرفت کار کمک میکردند و اجازه یا حتی پیشنهاد میدادند که برای شفاف شدن مسائل از منازلشان تصویربرداری کنیم.
کار کاملاً در شیراز ساخته شد و همه عوامل از بچههای شیراز هستند و انسجام خوبی با هم داشتند. کار را به جشنواره عمار فرستادیم در دوازدهمین دوره عمار مستند ما لوح افتخار دریافت کرد. در زمان برگزاری ما را به تهران دعوت کردند برنامه زنده در شبکه افق داشتیم روز افتتاحیه آنجا بودیم و بازخوردهای خوبی گرفتیم. با اینکه تا یک هفته قبل از جشنواره تصویربرداری داشتیم و خیلی سرعتی تدوین زدیم، فیلم ما جزو پرمخاطب ترین فیلم های جشنواره بود و خاطره شیرینی برایمان رقم زد.
البته الان در حال بازتدوین هستیم که روی سایت عماریار بارگزاری شود و پرقدرت بحث اکران ها را دنبال کنیم.
نظرات بسته شده است.