تبیین نظریه نظام انقلابی در بیانیه گام دوم انقلاب (جلسه دوم) ؛ حجت الاسلام دکتر خسروپناه
حجت الاسلام و المسلمین استاد خسروپناه؛ رئیس هیئت اندیشه ورز دینی قرارگاه فرهنگی اجتماعی حضرت بقیه الله الاعظم اروحنا فداه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه دوم: جامعه پردازی
بخش اول: ارائه استاد خسروپناه
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سید و مولانا ابی القاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین.
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی بن ابی طالب و الائمه المعصومین من ولده.
ان شاءالله در دومین جلسهای که به تبیین نظریه نظام انقلابی در بیانیه گام دوم میپردازیم بتوانیم قدم کوتاهی برداریم.
نکته مقدماتی که باید عرض کنم این است که هر سه رکن این نظریه؛ یعنی خودسازی، جامعهپردازی و تمدنسازی با رویکرد انقلابی آن مدنظر ماست. خودسازی را در جلسه گذشته توضیح دادم. مقام معظم رهبری هم در گفتارهای متعددی میفرمایند: «خودسازی، اولین و مهمترین قدم است که انسان به خود و اخلاق و رفتارش با نظر انتقادی بنگرد و عیوب خود را به روشنی و دقت ببیند و سعی در برطرف کردن آنها داشته باشد و تربیت دینی پیدا کند. انسان باید خودش را بسازد و با نفس مبارزه کند و اجرای حکم الهی در محدوده شخصی بزرگ شمرده شود.»
جالب است که حضرت آقا وقتی خودسازی را توضیح میدهد به هر دو عنصر خودسازی فکری و اخلاقی میپردازد که بیانات ایشان را در کتاب «تبیین نظریه نظام انقلابی» که مشغول تدوینش هستم آوردهام. ما در این بحثها از خودسازی به معرفتی و سلوکی تعبیر کردیم ولی تعبیر ایشان خودسازی فکری و اخلاقی است و در جاهای متعدد فرمودهاند: «انقلاب درونی یک فریضه است.» و فرمودهاند: «باید سعی کنیم روح بندگی را در خودمان زنده نماییم» و بندگی را این طور معنا میکنند: «بندگی به معنای تسلیم در برابر خدا و شکستن بت و من درونی و فرعون باطنی و هوای نفس و مهار کردن آن است.»
بنابراین وقتی میگوییم خودسازی و جامعهپردازی، انقلابی آنها مدنظر است. وقتی هم میگوییم انقلابی و انقلابیگری و انقلابی ماندن و انقلابی بودن، در تبیین مقام معظم رهبری، مقصود از این کلمات، مشخص است. ایشان هم بعد بینشی به این واژهها دادهاند هم بعد منشی و هم بعد کنشی. در بعد بینشی میفرماید: «شناخت و تحکیم و تثبیت اعتقادات دینی و اعتقاد به توحید اجتماعی و ولایت و اسلام ناب محمدی (ص) در برابر اسلام آمریکایی و در واقع اعتقاد به دینداری و خودسازی و انسانسازی و اعتقاد به عدالت و حمایت از مظلومان در برابر ظالمان و اعتقاد به محوریت مردم در نظام اسلامی و اعتقاد به وجود دشمن. همچینین تقوای فردی و اجتماعی و وظیفه شناسی و عمل به وظیفه؛ یعنی دوری از تنبلی، ناامیدی، محافظه کاری. تلاش حداکثری برای تحقق استقلال کشور، وحدت کلمه و اقتصاد مقاومتی و جذب حداکثری و دفع حداقلی.»
البته به نظر من اینجا حضرت آقا اقتصاد مقاومتی را از باب مصداق انقلابیگری فرمودهاند. به نظرم از مجموعه بیانات ایشان درباره انقلابیگری، میشود به دینداری و خودسازی اشاره کرد. ولی خودسازی برای چه؟ برای حمایت از مظلومان، عدالتخواهی، استکبارستیزی و داشتن روحیه مقاومت و جهاد و تلاش حداکثری و خسته نشدن، یعنی این خودسازی که ما گفتیم که هم بعد معرفتی داشت و هم سلوکی، اگر برای عدالتگرایی با محوریت مردم -که آقا بسیار به محوریت مردم در نظام اسلامی تأکید دارند- و روحیه استکبارستیزی و مقاومت و جهاد و دوری از تنبلی و ناامیدی و محافظهکاری باشد این انقلابیگری است؛ لذا وقتی مقام معظم رهبری در این نظریه نظام انقلابی، رکن اول را خودسازی مینامند، قطعا مقصود ایشان هم خودسازی معرفتی است؛ یعنی هم اعتقادات و باورهایمان را نسبت به مبدأ و معاد و توحید اجتماعی محکم کنیم و هم خودسازی سلوکی باشد؛ یعنی تقوا و تهذیب نفس و اخلاق و معنویت. که این خودسازی معرفتی و سلوکی باید با رویکرد انقلابی باشد.
رکن دومی که امشب به آن میپردازم جامعهپردازی است. دوستان میدانند که جامعهپردازی یک فرآیند و پروسه است. دو رکن مهم دارد که یکی خانواده اسلامی است و دیگری جامعه اسلامی. حضرت آقا به هر دو پرداخته است. منظور از خانواده، زن، مرد و فرزندان هستند. مخصوصا که جامعه رو به پیری میرود و جوان یک نیاز اساسی برای جامعه است. زن هم عنصری محوری است. حال اگر ما میخواهیم جامعه اسلامی داشته باشیم باید از خانواده اسلامی شروع کنیم. در خانواده اسلامی تربیت فرزندان رکن مهمی است که فرزندان در آغوش مادر تربیت شوند و ساختارهای جامعه به گونهای نباشد که زن هم مثل مرد یک کارمند شود و تمام وقت در خدمت امور اداری باشد و پرورش فرزند حذف شود این بسیار خطرناک است. پس یکی از فرآیندهای جامعهپردازی، حرکت از خانواده اسلامی به سمت جامعهپردازی است؛ چون طبیعتا جامعه اسلامی متشکل از خانوادههای متعدد است.
فرآیند دیگر جامعهپردازی، شروع آن از کلیدیترین عنصر، یعنی فرهنگ است. این بحثی در میان جامعهشناسان است که آیا اصالت با اقتصاد است یا سیاست یا امنیت؟ مثلا خیلی از لیبرالیستها اصالت را به سیاست میدانند یا فاشیستها و نازیستها، اصالت را در امنیت میدیدند. بعضی هم مانند مارکسیستها اصالت را در اقتصاد جستوجو میکردند؛ ولی مقام معظم رهبری آغاز جامعهپردازی اسلامی را از فرهنگ اسلامی میدانند. فرهنگ را هم توضیح دادند که مجموعهای از باورها، اعتقادات، روحیات و خلقیات انسانی است که در جامعه سریان مییابد؛ یعنی باورها، اعتقادات، روحیات و خلقیات یک جامعه، فرهنگ آن جامعه را شکل میدهد که در همه عرصهها اعم از سیاست، اقتصاد، ادارات و… ظهور میکند. حضرت آقا فرهنگ را مثل روحی در کالبد جامعه و هوایی برای تنفس میدانند. این فرهنگ هم باید استقلال داشته باشد. البته تعامل و ارتباط با فرهنگهای دیگر مشکلی ندارد. دستاوردهای این فرهنگ در هنر و معماری و سایر عرصههای تمدنی ظهور مییابد؛ لذا حضرت آقا بر هنر اسلامی تأکید دارند. هنر اسلامی یعنی سینمای اسلامی، موسیقی اسلامی، خوشنویسی اسلامی، نقاشی اسلامی، معماری اسلامی و…
در فرآیند جامعهپردازی اسلامی، برای فرهنگ تهدیدات و تهاجمات فراوانی وجود دارد که بارها آقا فرمودهاند. بعد از فرهنگ اسلامی نوبت به تعلیم و تربیت اسلامی میرسد. تعلیم و تربیت نهاد و نظامی است که از مهد کودک و آموزش و پرورش شروع میشود، اگر فرهنگ عمومی جامعه، اسلامی باشد خود به خود روی تعلیم و تربیت هم اثر میگذارد. در تعلیم و تربیت اسلامی هم انسان از قبل از ولادت تا آخر عمر با تعلیم و تربیت اسلامی، مأنوس است.
اما بعد از تعلیم و تربیت، به نظر من سیاست اسلامی و به تعبیری مردمسالاری دینی رکنیت دارد. این هم گام سومی است که در جامعهپردازی اسلامی باید به آن پرداخت. ولایت سیاسی حاکم که به مردم اعمال میشود اولا باید ولایت از طرف خداوند به مردم باشد؛ ثانیا ساختار نظام باید مردمسالارانه باشد که اگر سیاست بر مبنای مردم سالاری نباشد نمیتواند ما را به جامعهپردازی که میخواهد به تمدنسازی برسد رهنمون باشد. نقش و وظیفه مردم و حاکمان در قبال هم در متون دینی آمده است اما متأسفانه گاهی اوقات تأثیر مردم را باور نداریم. در همین کمک مواسات که انجام شد -دولت که نقش پررنگی نداشت- کمک سپاه و بسیج و ستاد اجرایی فرمان امام و… جمعا کمتر از پنج میلیون بسته بود. اما در اثر کمک مردم و حرکتهای جهادی صورت گرفته، شاهد 25میلیون بسته کمک به محرومین هستیم. این نشان از نقش حیاتی مردم دارد. باید مردم را باور کرد و فعالیتها با حرکت عمومی مردمی صورت بگیرد.
در درجه اول هم سیاست و ساختارهای نظام بر این اساس شکل یابد. بعد از سیاست نوبت به عرصههای مدیریت جهادی میرسد، اقتصاد مقاومتی رکن بعدی است و نظام سلامت بعد از آن قرار میگیرد. امنیت هم یکی دیگر از این عرصههاست که در رتبه آخر است. عرض کنم که امنیت و سیاست و اقتصاد مانند یک پازل به هم مرتبط هستند. اینکه امنیت در آخر ذکر شد به معنای عدم نیاز و ضرورت آن نیست چرا که در سیاست و اقتصاد هم امنیت لازم است. منتها به لحاظ اهمیت مسئله از فرهنگ آغاز کردهایم. حضرت آقا بر فرهنگ تأکید جدی دارند و میتوان گفت قائل به اصالت آن هستند. البته مقصود ایشان فرهنگ عمومی جامعه است که باورها و اعتقادات و خلقیات افراد جامعه است و حوزه فرهنگ خاص که شامل آموزش و پرورش، آموزش عالی و حوزههای علمیه است مدنظرشان نیست.
تا اینجا به رکن دوم نظریه نظام انقلابی پرداختیم که یک فرآیند است و از دو رکن خانواده و جامعه تشکیل میشود؛ یعنی باید از خانواده شروع کرد تا به جامعه رسید. در جامعهپردازی هم باید از فرهنگ شروع کرد تا به امنیت رسید. نکته کلیدی این است که وقتی از جامعهپردازی صحبت میکنیم نوع انقلابی آن مقصود ماست آن چنان که در خودسازی این گونه است. پس در همه اجزاء فرآیند جامعهپردازی باید عدالتخواهی و مبارزه با فساد و جهادی بودن از عرصه علم تا عمل رعایت شود. متأسفانه بعضی از ما باور نکردهایم که اداره جامعه با علم ممکن میشود. کار فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و حتی جنگ مبتنی بر علم و اندیشه است. در همین جنگ هشت ساله ما نخبگانی داشتیم که میاندیشیدند؛ هم ادوات میساختند و هم نقشهبرداری علمی میکردند؛ پس باید با روحیه جهادی از علم تا عمل پیش رفت. ممکن است بگویید همه جوامع در فرآیند جامعهپردازی به فرهنگ و اقتصاد و مدیریت و… نیاز دارند پس چه تفاوتی بین ما و آنها وجود دارد؟ تفاوت ما در همین رویکرد انقلابی ماست. اما وقتی انقلابیگری را در جامعهپردازی بررسی میکنیم بعضی مولفههای انقلابیگری پررنگتر است؛ مثلا استکبارستیزی برای تمدنسازی نقش بیشتری دارد. حرکتهای جهادی و مقاومتی در جامعهپردازی مهمتر هستند یا در خودسازی، بعد تقوای فردی و اجتماعی و عدالت درونی خیلی مهم است؛ چون اگر این اعتقاد در انسان نباشد نمیتواند به جامعهپردازی و تمدنسازی بپردازد. پس انقلابیگری در بیانات مقام معظم رهبری چندین مولفه دارد که بعضی از آنها در خودسازی مهمتر است، بعضی در جامعهپردازی و برخی در تمدنسازی.
آخرین نکتهای که عرض کنم این است که از آنجا که جامعهپردازی به حرکتی عمومی و مردمی نیاز دارد و کار حاکمان و کارگزاران نظام نیست؛ چون توده مردم باید مشارکت کنند نقش فضای مجازی و تبلیغ اسلامی بسیار پررنگ است؛ تبلیغ اسلامی مخصوصا در فضای مجازی. البته قالبهای سنتی تبلیغ هنوز هم موثرند اما از قالبهای جدید هم باید بهره برد.
عنصر دیگری که در جامعهپردازی موثر است شبکهسازی و جبههسازی است. آن چنان که عرض شد حرکت عمومی مردم برای جامعهپردازی لازم است که باید تبدیل به شبکه و جبهه شود. اینکه چگونه این امر میسر است را در کتاب نظام انقلابی توضیح دادهام که باید اندیشهورزی بشود، فعالان و گروههای فرهنگی و اجتماعی تقویت شوند، گفتمانسازی در آنها شکل بیابد، آنگاه شبکهسازی انجام شود و در نهایت جبههای واحد شکل گیرد؛ به این معنا که تمام فعالیتهای اوج و سراج و افق و خاتمالاوصیاء مانند چهار شبکه درهم تنیده قرار بگیرند؛ مثلا اگر مجموعه خاتم برای ماه محرم شعاری را انتخاب کرده است اوج فیلمش را بسازد، سراج در فضای مجازی آن را برجسته کند و افق برایش برنامه تولید کند و نمایش دهد. فعالان فرهنگی باید به گروهها تبدیل شوند، در گروه های فرهنگی گفتمانسازی صورت گیرد و شبکهسازی انجام شود. شبکهها هم به هم مرتبط شوند و جبهه را تشکیل دهند. میدانید که در حکمی که رهبری سردار جعفری را نصب کردند به این مسأله تأکید داشتند و همه فعالیتها باید حتما و حتما به شبکهسازی و جبههسازی ختم شود. والا کارهای پراکنده و متفرق نه اینکه اثرگذار نیست ولی کم اثر است؛ مثلا حرکتهای جهادی حتما اثرگذار و مفید و ارزشمند است اما اگر تبدیل به شبکه و جبهه بشود اثرش هزار برابر میشود.
پس عرضم را تمام کنم: رکن دوم نظریه نظام انقلابی جامعهپردازی است جامعهپردازی یک فرایند است از خانواده اسلامی باید شروع بشود تا به جامعه اسلامی برسد از اصالت فرهنگ باید شروع شود تا به امنیت برسد و باید انقلابی هم باشد یعنی رویکرد استکبارستیزی، عدالت، جهاد و مقاومت و… در آن شکل بگیرد و با روشهای جدید تبلیغ و فضای مجازی و شبکهسازی و جبههسازی میتوان آن را تحقق بخشید.
هم اندیشی و پرسش و پاسخ
تفاوت جامعهپردازی با جامعهسازی چیست که حضرت آقا این واژه جدید را استفاده کردند؟ این واژه چه پشتوانه منطقی یا تئوریک دارد؟
استاد خسروپناه: من بعید میدانم تفاوتی داشته باشد. شاید وجه ممیزش این باشد که جامعه که بالاخره شکل گرفته است. ما فاقد جامعه نیستیم که بخواهیم جامعه را بسازیم. ببینید وقتی میگوییم شبکهسازی و جبههسازی چون شبکه و جبههای نداریم. الان عمده فعالان فرهنگی اجتماعی، «فعال» هستند، گروههای فرهنگی اجتماعی هستند، با هم مرتبط هم هستند اما شبکه نشدهاند؛ اما وقتی سخن از جامعهپردازی به میان میآید؛ یعنی جامعه وجود دارد صرفا باید آن را پردازش کنیم و در آن اصلاحاتی انجام دهیم. حضرت آقا سخنی دارند که در کتاب نظریه انقلابی آوردهایم. میفرماید: «اینطور نباشد که وقتی انقلاب شد و رژیم پهلوی رفت انقلابیگری را کنار بگذاریم.» انقلاب در غرب به معنای اصلاحات تعریف میشود. اما آن چیزی که ما معتقدیم جامعهای است که مدام در حال تغیر است و رویکرد تقوا و عدالت و استکبارستیزی و جهاد و مقاومت دارد؛ لذا امر مستمری است و اگر قرار باشد در امر خودسازی، انقلابیگری وجود نداشته باشد، شبیه حرکت صوفیانه خواهد بود. البته خودسازی در جنبههای معرفتی و سلوکی و به تعبیر آقا فکری و اخلاقی، محفوظ است؛ اما آنجه در نظریه انقلابی مطرح است این است که خودسازی معرفتی و سلوکی باید انقلابی باشد. جامعهپردازی هم باید همین ویژگی را داشته باشد. مگر غربیها به دنبال جامعهسازی نیستند؟ چرا؛ مرتبا در حال شدناند. مگر لیبرالیسم اول لیبرال دموکراسی نبود و بعد به نئولیبرالیسم تغییر پیدا کرد؟! خب، اینها هم مشغول جامعهپردازی هستند؛ اما ما رویکرد انقلابیگری را قبول داریم. حتی جالب است که حضرت آقا از تعبیر «عقلانیت انقلابی» استفاده میکنند. یعنی همان عقلانیت است و با منطق و استدلال همراه است؛ اما منطقی که میخواهد استکبار ستیز و عدالتطلب باشد و به محرومین و مستضعفین توجه کند. از این رو بعضی از انقلابیون دیروز، امروز دیگر انقلابی نیستند؛ هرچند در این نظام هم مسئولیت داشته باشند. چرا انقلابی نیستند؟ چون رویکرد استکبارستیزی را ندارند یا تقوای فردی و اجتماعی را ندارند یا عدالتگرا نیستند. آنکه توسعه را بر عدالت مقدم میکند و میگوید عدالت باید فدای توسعه شود معلوم است که انقلابی نیست. آنکه مدیریت جهادی را قبول ندارد و با عنصر مقاومت میانهای ندارد انقلابی نیست. دقت کنید که «انقلابی» وصف همه فرآیند است؛ نهضت انقلابی، دولت انقلابی، جامعه انقلابی و تمدن انقلابی. «انقلابی» در واقع محتواست. ثانیا در ذهنها این نباشد که بزنیم و بکشیم و درگیری داشته باشیم تا انقلابی باشیم! نخیر. این، معنایی است که غربیها در ذهن ما گنجاندهاند. از قضا انقلابی یعنی محافظهکار نبودن، مردمدار بودن، روحیه جهاد داشتن و به فرموده آقا یعنی جذب حداکثری و دفع حداقلی. انقلابیگری در جامعهپردازی باید به همین معنا باشد.
برادر صفری؛ مسئول هدایت راهبردی ستاد جبهه فرهنگی اجتماعی استان گلستان:
امیرالمومنین عبارتی دارند که جامعه اصلاح نمیشوند مگر به استقامت مردم. سوال من این است که استقامت حاکمساز یعنی چه؟
استاد خسروپناه: زمانه امیرالمومنین را نگاه کنید! ایشان بعد از انحرافات 25سالهای که در جامعه اسلامی پدید آمد به قدرت رسید. سنت نبوی تعطیل شد. نقل حدیث پیامبر و کتابت آن تعطیل شد و به جای آن رأی و اجتهادات شخصی جایگزین شد و قصهگوییهای کعبالاحبار و اسرائیلیات به نصوص دینی راه یافت. جامعه اسلامی 25 سال سیر انحطاط معرفتی و سلوکی را در پیش گرفت. حالا حاکم که امیرالمومنین است میخواهد جامعه را اصلاح کند، لازمهاش استقامت مردم است. در مردمسالاری دینی هم مشارکت مردم در حل مشکلات لازم است نه به این که ببینیم مردم چه میگویند تا حاکمان هم به همان ساز برقصند! اگر مشکل اقتصادی یا سیاسی به میان میآید مردم مشارکت کنند و حکومت را از آن خود بدانند. در این جا صبر و مقاومت مردم ضروری است وگرنه اصلاحات و سیر تکاملی در جامعه تحقق پیدا نمیکند. ظاهرا مقصود همین است.
پرسش سوم:
پاشنه آشیل ما در جامعهپردازی مسئله زن و خانواده است که متأسفانه از بحثهای کم اهمیت در میان فعالیتهای فرهنگی است. چگونه بایستی به این امر مهم پرداخت؟
استاد خسروپناه: حضرت آقا هم وقتی در جامعهپردازی، فرآیند را توضیح میدهد از خانواده شروع میکند تا جامعه اسلامی. خانواده نقش مهمی دارد. در خانواده هم نقش زن کلیدی است چون پرورش فرزند عمدتا به دست بانوان است.این که الان چه باید کرد شاید دوستانی که در حوزه جامعهشناسی خانواده کار کردهاند باید اظهار نظر کنند؛ چون بحثی کاملا تخصصی است. اما پیشنهاد من این است که در دانشگاهها دانشکدهای به نام دانشکده خانواده داشته باشیم و من پیگیر این موضوع هستم و دوستان هم طرح اولیه آن را طراحی کردهاند. اصلا متخصصینی داشته باشیم که در رابطه با خانواده اسلامی نظریهپردازی کنند. یعنی مسائل روانشناختی، جامعهشناختی، سیاسی و اقتصادی ناظر به خانواده در این دانشکده شکل بگیرد. کار مهمی است که ما ابتدائا باید دانش خانواده را ارتقاء دهیم و نظریهپردازی داشته باشیم. مرحله دوم این است که نظریههای مربوط به خانواده اسلامی را در اندیشههای شناختی بین نخبگان گفتمانسازی کنیم. نخبگان خانواده اسلامی را عقلانی بپذیرند. متأسفانه ما تبیینی عقلانی از خانواده اسلامی نمیکنیم بعد میبینید که در اذهان بعضی تصاویر نامربوطی از خانواده اسلامی شکل میگیرد. سومین مرحله، اندیشه رسانهای است؛ یعنی همان تلقی که از خانواده اسلامی یافتهایم در عرصه رسانه، رمان، فیلم، سریال و… خودش را نشان دهد. الان اکثر سریالهای خانگی که پخش میشود در فضای تلقی دیگری از خانواده است نه خانواده اسلامی. طبیعتا این سریالها و فضای مجازی و فیلمهایی که ساخته میشود بر مخاطب اثر میگذارد؛ لکن اگر همه این ابزارهای رسانهای در خدمت تلقی اسلام از خانواده باشد یک فرهنگ عمومی و گفتمان نخبگانی و عمومی شکل مییابد، تا گفتمان عمومی و نخبگانی شکل نگیرد مقبولیت امر حاصل نخواهد شد و خانواده اسلامی مستقر نمیشود. البته همه این کارها فرآیندی است و به یک باره محقق نمیشود؛ مثلا دوستانی که در حوزه نوشتافزار یا کتاب و رمان نویسی هستند در مسیر تحکیم خانواده اسلامی تلاش میکنند.
نسبت بین دولتسازی اسلامی و جامعهپردازی چیست و چگونه باید رفتار جبههای منجر به دولتسازی شود یا معطوف به آن باشد؟
استاد خسروپناه: همانطور که مستحضرید حضرت آقا در فرآیند تمدنسازی، دولت اسلامی را بر جامعهپردازی مقدم دانستهاند. مجموعه اضلاع حکومت و رژیم سیاسی، دولت را تشکیل میدهد. در این نظریه نظام انقلابی که سه رکن دارد در فرآیند جامعهپردازی باید به دولت اسلامی هم توجه شود. در واقع اگر خانواده اسلامی تشکیل شود ولی دولت اسلامی شکل نگیرد باز هم نوبت به جامعهپردازی نمیرسد؛ یعنی سهگانه خانواده اسلامی، دولت اسلامی و جامعه اسلامی، جامعهپردازی اسلامی را تشکیل میدهند. به تعبیر دیگر چون جامعهپردازی اسلامی یک فرآیند است دولتسازی اسلامی در نهانش نهفته است. جامعه اسلامی یک واقعیت است اما جامعهپردازی یک فرآیند است. حالا اگر جبهه فرهنگی اجتماعی بتواند در همین فعالیتهای جامعهپردازی انقلابی، گفتمانسازی کند، شبکهسازی کند و در نهایت جبههسازی کند این جبههسازی در بین مردم، گفتمانسازی ایجاد میکند، آن وقت مردم به سراغ دولتی میروند که دولت اسلامی است و به سراغ دولتهای لیبرال مسلک نمیروند. البته اینها صریحا نمیگویند که ما لیبرال هستیم، میگویند ما جمهوری اسلامی و قانون اساسی را قبول داریم و بعضی از آنها سابقه خوبی داشتند ولی عوض شدند؛ چون در انقلاب، انقلابیگری، انقلابی بودن و انقلابی ماندن ملاک است. بعضی از اینها انقلابی نماندند و تغییر کردند؛ اما آن شرایط لازم برای تأیید شورای نگهبان را دارند اما وقتی دولت به دستشان میافتد آن را به سمت جامعهپردازی اسلامی نمیبرند. خب بالاخره در مردمسالاری دینی تعیین قوه مجریه و مقننه به دست مردم است حتی قضات هم از همین مردم انتخاب میشوند حالا چه کنیم که دولتسازی اسلامی تحقق پیدا کند؟ همین شبکهسازی و جبههسازی نقش مهمی دارد چرا که گفتمانسازی میکند و در مردم تأثیر میگذارد و خود به خود دولت اسلامی در فرآیند جامعهپردازی شکل میگیرد.
پرسش پنجم:
شکلگیری تمدن اسلامی نیازمند حرکت در ابعاد مختلفی است. به نظر حضرتعالی از چه نقطهای باید شروع کنیم؟
استاد خسروپناه: ببینید وقتی حضرت آقا از خودسازی و جامعهپردازی و تمدنسازی نام میبرند یعنی هنوز تمدن نداریم، میدانید که تمدن مربوط به یک جامعه و یک کشور نیست؛ بلکه آنگاه محقق میشود که فراگیر شود و جوامع دیگر را هم تحت تأثیر قرار دهد. چرا فرمودند: تمدن نوین اسلامی را بسازید؟ تمدنسازی هم مانند جامعهپردازی یک فرآیند است. تمدن الان نیست و باید یک تمدن انقلابی ایجاد کنیم؛ اما باید توجه داشت که این فرآیندها الزاما خطی نیستند که بگوییم نقطه شروع کجاست؟ البته به یک معنا نقطه شروع از خودسازی است و با جامعهپردازی به تمدنسازی میرسد؛ یعنی افرادی که میخواهند در شبکه و جبهه انقلاب اسلامی حضور داشته باشند اولا باید خودسازی کنند، بعد از آن جامعهپردازی و سپس به تمدنسازی برسند. اما نباید خطی به اینها نگاه کنیم؛ مثلا نگوییم چون گفتمان شکل نگرفته بیاییم چند چله بگیریم و ذکر و نماز شب و… تا خودسازی کنیم؛ نه اینطور نیست. بین این خودسازی و جامعهپردازی و تمدنسازی یک دور هرمنوتیکی برقرار است. انسانی که همین الان شروع به خودسازی میکند میتواند تلاش کند و به شبکهسازی و جبههسازی و گفتمانسازی بپردازد تا جامعهپردازی اتفاق بیفتد و زمینه تمدنسازی ایجاد شود.
دکتر ذاکریان؛ دبیر ستاد جبهه فرهنگی اجتماعی استان خراسان جنوبی:
حضرت استاد! با توجه به اینکه، دولتسازی را جزئی از فرآیند جامعهپردازی میدانید لطفا در خصوص ارکان دولتسازی و جامعهپردازی توضیح دهید.
استاد خسروپناه: جامعهپردازی یک فرآیند است که از یک طرف از خانواده اسلامی شروع میشود تا جامعه اسلامی شکل بگیرد. از طرف دیگر باید از فرهنگ کار را شروع کنیم؛ یعنی اصالت با فرهنگ است، از فرهنگ عمومی شروع کنیم تا تعلیم و تربیت و در نهایت به فرهنگ امنیت برسیم. وقتی فرهنگ عمومی جامعه، اسلامی شد دولتی(به معنای اعم آن) هم سر کار میآید که تعلیم و تربیت و اقتصاد و مدیریت و سیاست و امنیتش اسلامی است وقتی این شد جامعهپردازی شده است چون گفتیم که یک فرآیند است. لذا دولت اسلامی بخشی از فرآیند جامعهپردازی است؛ یعنی اگر میخواهیم جامعهپردازی انقلابی داشته باشیم باید دولتمان دولت انقلابی باشد، دولت انقلابی چطور شکل مییابد؟ وقتی مردم از فرهنگ انقلابی برخوردار باشند. فرهنگ انقلابی چطور ایجاد میشود؟ وقتی گفتمانسازی بشود. کی گفتمانسازی اتفاق میافتد؟ وقتی که جبهه و شبکه انقلابی داشته باشیم.
پرسش هفتم:
استاد خسروپناه: گاهی نام از دولت اسلامی یا دولتسازی اسلامی میبریم و بیشتر در ذهنمان کارگزاران سه قوه هستند. در آنجا مردم نقش دارند و هرچقدر فرهنگ اسلامی رواج یابد و گفتمان انقلاب در جبهه تقویت شود کارگزاران سالم و متدینی روی کار میآیند؛ مثلا غالب نمایندگان همین مجلس یازدهم نیروهای انقلابی و دغدغهمند هستند ولی ممکن است چهار سال این مجلس به انجام برسد و اتفاق خاصی نیفتد. چرا؟ چون ما نیاز به نظامات دولت اسلامی داریم؛ نظام سیاسی ما با طرح نظریه ولایت فقیه توسط حضرت امام مشخص شد، ولی مثلا نظام اقتصادی ما چیست؟ نظام امنیت ما چیست؟ نظام به معنای ساب آبجکتیو منظور است نه ساب جکتیو. ایدئولوژی و آن نظام معرفتی مقصود نیست. مقصود آن ساختارهای عینی است که باید در خارج شکل بگیرد.؛ مثلا ساختار سلامت پیشگیریمحور است یا درمانمحور باید باشد؟ الان درمانمحور است؛ لذا میبینید دولت پشت سر هم بیمارستان میسازد و پزشک تربیت میکند؛ اما اگر روی این سرمایهگذاری میکرد که سبک زندگی خوردن و آشامیدن و رفتار مردم عوض شود که کمتر بیمار شوند و آسیب جسمانی پیدا کنند، شاید به نصف این بیمارستانها هم نیازی نداشتیم، این همان نظام سلامت است. خدا رحمت کند شهید صدر را که «اقتصادنا» را نوشت اما گفت: ما هنوز نظامات اجتماعی نداریم. ساختارهای اجتماعی و اقتصادی را تدوین نکردهایم. ما ایدئولوژی و مکتب اقتصاد اسلامی را نوشتهایم ولی هنوز ساختار و نظام اقتصاد اسلامی نوشته نشده است. این همان چیزی است که عرض کردم که نقش نخبگان خیلی اهمیت دارد. ما وقتی دم از جبهه فرهنگی اجتماعی میزنیم اگر قبل از آن، جبهه فکری و علمی نداشته باشیم جبهه فرهنگی اجتماعی هم چندان موفق نخواهد بود. این جبهه فکری، فرهنگی اجتماعی سه شبکه بزرگ است؛ شبکه فکری، شبکه فرهنگی و شبکه اجتماعی، وقتی درهم تنیده میشوند این جبهه کلان را شکل میدهند؛ لذا حتما باید به بعد فکری و نظریهپردازی و نظامسازی که توسط نخبگان صورت میگیرد توجه کنیم.
ذاکریان: به نظرم از لابه لای کلام استاد، تقدم جامعهسازی بر دولتسازی تا حدودی قابل برداشت است آنجا که میفرمایند: دولتسازی نتیجه فرهنگسازی اجتماعی است آیا اینطور است؟
استاد خسروپناه: ممکن است بین دولت و جامعه رابطهای دیالکتیک قائل شویم. من معتقدم دولت انقلابی مقدم بر جامعهسازی انقلابی است نه دولتسازی. یعنی دولت انقلابی یکی از اجزاء فرآیند جامعهسازی انقلابی است.
نظرات بسته شده است.