بسم الله الرحمن الرحیم
امام بزرگوار ما پس از پیروزی رزمندگان در عملیات طریق القدس، پیامی صادر کردند که آن زمان همگان را به تعجب واداشت ! همه توقع داشتند که امام در آن پیام بگویند این پیروزی که شما به دست آوردید، فتحالفتوح است و از آن پیروزی ستایش کنند؛ اما امام فرمودند که “فتحالفتوح انقلاب اسلامی، تربیت این جوان هاست! که در آن شرائط دشواری که همهی دنیا در مقابل ما با چهرهی دژم و سلاحِ آمادهی شلیک ایستاده بودند، توانستند چنین پیروزی بزرگی را به دست آورند. “
پایه های تمدن غرب و تئوریهای پیشرفت آنها بر اساس اومانیسم نهادینه شده است. اومانیسم شالوده ی فرهنگ و فلسفه بعد از رنسانس در غرب است که بر اساس آن، انسان ، میزان کلیه ارزشها و فضایل از جمله حق و حقگرایی است . یکی از شاخصه های اصلی اومانیسم در حوزه جهان بینی و به تبع آن حکمرانی، موضوع رقابت است. انسانها در این تمدن شبانه روز مشغول رقابت در حوزه های مختلف انسانی ، اقتصادی، سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی هستند، و بر همین اساس قانون گذار موظف است قوانینی را تصویب و اجرا کند که افراد را به گونه ای کنترل کند که میزان تعدی شان به همدیگر در رقابت، به حداقل برسد. این گونه قانون گذاری باعث میشود که رقیبان (انسانهایی که در آن جامعه زیست میکنند) هر زمانی که چشم ناظر و داور انسانی را دور ببینند حداکثر سوء استفاده را انجام دهند و هر زمان که ناظر را حاضر ببینند از ترس تنبیه و جریمه بر طبق معیار و قوانین عمل کنند! خروجی و پیامد چنین تمدنی نه تعالی انسانی بلکه زیست منافقانه افراد جامعه در همه حوزه هاست!
اما در تمدن اسلامی اساس حکمرانی بر پایه ارتقاء و حفظ کرامت انسانی انسان، به عنوان اشرف مخلوقات و بندگان خدا است و قانون گذار باید به گونه ای با الهام از قرآن و سیره ائمه معصومین علیهم السلام قوانین را تصویب و اجرا کند که کرامت انسانی افراد و به تبع آن خودکنترلی و تقوای جمعی آحاد جامعه رشد کند. خروجی و پیامد چنین تمدنی، زمینه سازی برای زیست مومنانه افراد جامعه است . بنابراین نکته اول این است که حکمرانان انقلاب اسلامی باید به گونه ای قانون گذاری کنند که رفتار مردم به سمت رفتار مومنانه سوق پیدا کند نه رفتار منافقانه!
اما این چنین چشم اندازی یک تصویر زیبا و ایده آل از جامعه اسلامی و حکمرانی متعالی است و برای رسیدن به آن باید هزینه داد ،استقامت کرد و تلاش خالصانه نمود. چرا که در جامعه ما بسیاری از شاخصه های حکمرانی غربی ساری و جاری است و جایگزین کردن آن با شاخصه های حکمرانی اسلامی و مطلوب، همت و اراده ی والا میطلبد. شاخصه های موجود در جامعه ما تلفیقی از مدل های ذهنی غرب و اسلام است! بنابراین اثرگذاری و تغییر مدلهای ذهنی نخبگان و افکار عمومی در کانون اهداف پایه ریزی تمدن اسلامی باید قرار گیرد و به چالش کشیدن مدلهای ذهنی آحاد جامعه مهمترین کارزار حکمرانی برای هر کشوری است که، ادعای تمدن سازی دارد.
در اغلب موارد پیامهای مربوط به تغییر در مدل های ذهنی و به تبع آن نوع حکمرانی ، به گونهای به افراد منتقل میشود که احساس سردرگمی، ترس و درماندگی به آنها دست میدهد . البته ممکن است ایجاد این احساس به دلیل نقصان پیام یا کوتاهی حامل پیام باشد . پس برای اینکه ما بتوانیم برای تمدن سازی ،تصویر حکمرانی مطلوب را با یک مدل ذهنی متعالی و زیبا منتقل کنیم به گونه ای که رفتار مردم به سمت زیست مومنانه سوق پیدا کند ، نیاز به پیامرسانهایی داریم که هم پیام حکمرانی اسلامی (که پایه و اساس آن ولایت است) را به خوبی دریافته باشند و هم خود با تمام وجود عامل این پیام باشند چنین افرادی کسی جز شهدا یا کسانی که به مقام شهادت رسیده اند نمیتوانند باشند .
در این بین شیوه تفکر نخبگان و حکمرانان می تواند روشها و ابزارهای مشخص و همه پسندی را برای انجام امور و ایجاد تغییرات توصیه کند که بر اساس پروپاگاندای فلسفه غربی در اذهان بدیهی به نظر بیاید در حالی که ممکن است روشها و ابزارهایی که برای نخبگان و حکمرانان در ظاهر مطلوبیت ندارند بتوانند به نحوه شایسته تری از عهده انجام امور برآیند در این جاست که جهان بینی الهی و ولایی و ایمان به غیب باید به کمک آنها بیاید تا در مقابل استدلالهای بهظاهر قانع کننده مکاتب غربی زانوانشان نلرزد. این همان راهی است که امام خمینی رضوان ا… تعالی علیه پیمود و نظام اسلامی را بنا نهاد.
از طرف دیگر یکی از وجوه مزمن شدن ناامیدی مردم از حکمرانی جامعه این است که انسان ها به صورت غریزی درک میکنند که آینده مهم است و باید برای آن آماده شوند ولی آموزش هایی که از مدرسه و دانشگاه و حوزه دریافت میکنند و با آن سنجیده و ارزش گذاری می شوند را متناسب با فطرت خود و تصویری که حکمرانان از آینده دنیایی و اخروی ساخته اند، نمی بینند. لذا در آنها یک نگرش مبهم نسبت به تصویر زیبای حکمرانی در تمدن نوین اسلامی به وجود می آید .این نگرش منفی نسبت به آینده می تواند منجر به محدود شدن توانایی فرد در تغییر مسیر رویدادها شود.
در این شرایط افراد احساس میکنند که پیچیدگی و مبهم بودن آینده، آنها را متحیر و سردرگم کرده و قدرت حل مسئله را از آنها گرفته است بنابراین عطای تلاش در راه رسیدن به این تصویر متعالی را به لقایش میبخشند و سرکه نقد را به حلوای نسیه ترجیح داده و خود را در دامن تمدن رقیب مضمحل میکنند.
پس بر حکمرانان جامعه ضروری است که اولا دریابند حکمرانی متعالی در انقلاب اسلامی (که این روزها توقع آن از دولت جوانِ حزباللّهی میرود) صرفاً یک جابهجاییِ نسلی نیست؛ بلکه باید نسلی بیاید که عُمق مسائل انقلاب و چالش تمدنی انقلاب و غرب را درک کند و بداند که با مفاهیم و الگوهای غرب در حوزه قانون گذاری و قانون مداری و یا با مفاهیم و الگوهای التقاطی و ترکیبی (از غرب و شرق و اسلام و …) نمیتوان به زیست مومنانه افراد جامعه و آرمانهای انقلاب اسلامی دست یافت.
ثانیا گامهایی را برای رسیدن به چنین جامعه ای طراحی کنند و هرچند آهسته؛ ولی پیوسته از حرکت به سمت این چشم انداز والا غافل نشوند
ثالثا تحول عظیم در حوزه آموزش مبتنی بر نیازهای آینده را در دستور کار خود قرار دهند و از تغییر در مدلهای ذهنی نخبگان و آحاد جامعه بر اساس اصول اسلامی و ترسیم تصویر متعالی از آینده و گام برداشتن به سمت آن و پروپاگاندا و هجمه غرب و شرق و ایادی و دلباختگان آنها نهراسند.
رابعا نکته ای که در مقدمه متن ذکر شد را فراموش نکنند که ؛ هدف متعالی این انقلاب چیست؛ لذا همّ و غم خود را زمینه سازی برای تربیت کسانی قرار دهند که پیامرسانهای متعالی انقلاب اسلامی هستند و امام خمینی رضوان الله تعالی علیه آنها را فتح الفتوح انقلاب نامید.
ختم کلام اینکه حکمرانان باید دریابند که پایه و اساس چالش تمدنی بسیار ساده است : برخاستن یا مردن !
تمدنها یا باید با تربیت انسان های متعالی و شجاع دست بر زانوان خود بگذرانند و از زمین بلند شوند و یا ذلیلانه در زیر سم اسبان تمدن رقیب بمیرند!
والسلام علی من اتبع الهدی
نظرات بسته شده است.